جدول جو
جدول جو

معنی ال زنو - جستجوی لغت در جدول جو

ال زنو
مرتعی در حوزه کار در کلا بابل کنار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کُ یُ جِ)
دهی از دهستان بیرون بشم است که در بخش کلاردشت شهرستان نوشهر واقع است و 960 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اَ کَدد)
نوازندۀ تال. (آنندراج) :
دهم نسبت تال زن با صبا
که این نافه سایست و آن نغمه سا.
ظهوری (از آنندراج).
رجوع به تال (ساز) شود
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ شُ دَ)
از سر. دوباره. مجدداً. بار دیگر. باز
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ)
روزگار سخت و آزارندۀ مردم و جز آن. (از منتهی الارب) (از آنندراج). الشدید الکلب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ / رِ)
فالگیر. فالکباز. فالبین. طالعبین:
به پیش زن فال زن برگذشت
به مهتر نگه کرد و اندرگذشت.
فردوسی.
رجوع به فال شود
لغت نامه دهخدا
(لِ نَ / نُو)
سالی که از نو آغاز شود. سال جدید. و در ایران سال نو از آغاز فروردین یا حمل است:
چو بودی سر سال نو فرودین
که رخشان شدی در دل هوردین.
فردوسی.
- امثال:
چون که آید سال نو گوئیم دریغ از پارسال. و رجوع به نوروز شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ زَ نَ)
پرچانه. پرگو. صاحب (سخن) بیهوده و لاف.
لغت نامه دهخدا
(ژَ دَ / دِ)
جنبانندۀ بال. حرکت دهنده بال. بال زننده. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
تصویری از گل زنی
تصویر گل زنی
نقش گل را بر پارچه انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فال زن
تصویر فال زن
فالگیر فال بین طالع بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تال زن
تصویر تال زن
نوازنده تال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل زن
تصویر گل زن
آنکه بر روی پارچه شکل گل را نقش کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سال نو
تصویر سال نو
سالی که از نو آغاز شود
فرهنگ لغت هوشیار
دوباره، مجدد، مجدداً، مکرر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
درست نجویدن غذا، نجویده خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
قلاب ماهی گیری
فرهنگ گویش مازندرانی
شاید، ممکن است
فرهنگ گویش مازندرانی
از اجزای خیش، چوبی که به گردن حیوان اندازند و دسته ی چوبی
فرهنگ گویش مازندرانی
سقف و دیوار گل اندود –سقفی که گل مالی و با ماله صاف شود
فرهنگ گویش مازندرانی
چوبی در آغل برای آویزان کردن سرشاخه و علوفه برای استفاده
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در حوزه ی بابل کنار بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
پیاز وحشی
فرهنگ گویش مازندرانی